نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - برش 38
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: بچه ها می خواستند میوه ها را بخورند. پرتقال ها را از دست حسین گرفتم و گفتم؛ بچّه ها نخورین، می خوان ما رو مسموم کنن. پرتقال های خوب رو خودشون میخورن و گندیده ها رو به ما میدن.
کد خبر: ۵۴۴۳۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۶

منیره قریشی مادر شهید حمید احدی در کتاب "چشم‌هایش می‌خندید" می‌گوید: دلم می خواست بدرقه اش کنیم که او گفت؛ چند نفری هستن که پدر و مادر ندارن، بعضی‌ها شونم که بدون اجازه اومدن و کسی نیست بدرقه‌شون کنه. نمی‌خوام با دیدن شما حسرتی تو دل‌شون بمونه. جوابی نداشتم بدهم. فقط تا سر کوچه رفتم و دور شدنش را تماشا کردم.
کد خبر: ۵۴۴۳۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۳